خدا نقاش خوبیست
صدایت میزنم من
نمیدانم کجایی
تو با ترکیب هر رنگ
به خوبی آشنایی
تو با نارنجی و زرد
کشیدی فصل زیبا
خودت تنهای تنها
کشیدی برگها را
صدایت میزنم من
سلام استاد نقاش
فقط یک هفته؛یک روز
بیا استاد من باش
اسماعیل صوفی نژاد
خانم پرستار
مادرم تبش بالاست
ناله می کند در خواب
می دهم به دست او
قرص و استکان آب
دادهام به او دمنوش
پختهام دو تا شلغم
گفته دکتر از فردا
خوب میشود کم کم
تا سحر نمیخوابم
پیش مادرم امشب
خانم پرستارم
مثل حضرت زینب
منیره هاشمی
هم رنگ دریا
شهر قم را دوست دارم
حضرت معصومه آن جاست
گنبدش هم رنگ دریا
صحن آن خوشبو و زیباست
دسته دسته صبح و هرشب
می رسد از راه مهمان
طعم ماندن پیش او هست
خوب و شیرین مثل سوهان
کاش من هم می رسیدم
توی صحنش زود و راحت
خوش به حال هر کسی که
میرود الان زیارت
منیره هاشمی
روز وفات حضرت معصومه(س) تسلیت باد!
ارسال نظر در مورد این مقاله