10.22081/poopak.2023.75077

باد مغرور

موضوعات

ایران زیبا

باد مغرور

بیژن شهرامی

باد موقع سُر خوردن و پایین آمدن از کوه، چشمش به ستون‌هایی افتاد که پره‌های بلندی داشتند. اول فکر کرد آسیاب بادی هستند که گندم کشاورزان را آرد می‌کنند؛ اما جلوتر که رفت فهمید سازه‌های غول‌پیکری هستند که پره‌های‌شان با وزش باد می‌چرخند و برق تولید می‌کنند.

چرخاندن آن‌ها برایش جالب و بامزه بود؛ اما با دیدن تکه ابر سیاهی که به شکل یک شیر بود پره‌ها را رها کرد و سراغ آن رفت...

باد با فراری دادن شیر ابری، خاموش کردن اجاق مرد چوپان و سرد کردن تنور پیرزن احساس غرور کرد و با خودش گفت: «هیچ‌کس قوی‌تر از من نیست؛ حتی خورشید که آن بالا بالاها نشسته است!»

خورشید که گویی حرف‌های باد را شنیده بود، لبخندی زد و گفت: «دوست من، حالت چه‌طور است؟»

باد هوهویی کرد و گفت: «خیلی خوبم، دلم می‌خواهد با تو مسابقه بدهم!»

خورشید خندید و گفت: «مسابقه! مسابقه برای چه؟»

باد گفت: «برای این‌که معلوم شود تو قوی‌تری یا من!»

خورشید با مهربانی سرش را تکان داد و گفت: «نیازی به مسابقه نیست. من قبول دارم که تو خیلی قوی هستی.»

باد دور دشت چرخی زد و گفت: «هاهاها، ترسیدی؟ این‌طور نمی‌شود. باید مسابقه بدهیم و همه ببینند و باورشان شود که من نیرومندترم!»

خورشید دوباره لبخندی زد و گفت: «حالا که اصرار داری باشد.»

باد دور و برش را نگاه کرد و با نشان دادن مرد دوره گردی که در جاده قدم برمی‌داشت، گفت: «ببینم می‌توانی پالتوی آن مرد را از تنش در بیاوری؟»

خورشید با تعجب گفت: «با پالتوی او چه کار داری!؟»

باد گفت: «اگر نمی‌توانی، بهانه نیاور.»

خورشید خواست چیزی بگوید که باد به سمت مرد رهگذر رفت و با وزش تند خود سعی کرد پالتویش را به چنگ بیاورد و پیش خورشید ببرد.

او هر چه بیش‌تر وزید، کم‌تر نتیجه گرفت؛ چرا که هر بار مرد بیش‌تر پالتویش را می چسبید تا باد آن را نبرد!

باد مغرور خیلی زود خسته شد و مرد را رها کرد. بعد هم گوشه‌ای نشست و آرام گرفت.

حالا نوبت خورشید بود که قدرتش را نشان بدهد.او برخلاف باد به آرامی کارش را شروع کرد و بدون هیاهو و سروصدا شروع به تابیدن کرد تا آن‌جا که از شدت گرما، عرق از سر و روی مرد راه افتاد و مجبور شد کتش را در بیاورد!

باد هاج و واج مانده بود چه بگوید که خورشید خودش را پشت تکه‌ای ابر پنهان کرد تا صورت سرخ شده از خجالت باد را نبیند.

این بهترین فرصت برای باد بود که دست از غرورش بردارد و دوباره به کارهای خوبی مثل حرکت دادن ابرها، چرخاندن پره‌های آسیاب و نیروگاه و... بپردازد.

*شهر زیبای منجیل که به شهر بادها معروف است، در استان گیلان قرار دارد و همه ساله گردش‌گران زیادی به دیدنش می‌آیند . یکی از دیدنی‌های این بخش از کشورمان نیروگاه‌های بادی آن است که بی نیاز از سوزاندن نفت و گاز برق تولید می‌کنند. سوغات این شهر کوچک اما تماشایی زیتون، روغن زیتون و ماهی است.

CAPTCHA Image