10.22081/poopak.2024.75638

بابا آمد

موضوعات

تقویم روزها

با با آمد

مرتضى دانشمند

صدای «بابا آمد را همه شنیدند. بچه های خانه های پشت نخلستان هم شنیدند با شوق از خانه ها بیرون دویدند و به سمت صدا رفتند. صدا از میدان پشت نخلستان می آمد. مرد از اسب پیاده شد. چند مشک عسل همراه داشت. بچه ها دورش تاب می خوردند. مرد در یکی از مشکها را باز کرد و عسل های قرمز کوهستانی را در کاسه ای ریخت. تکه های نان را از بسته ای که همراه داشت درآورد. عسل ها را روی نان گذاشت. نگاه شان از دور به مرد اسب سوار افتاد.

آن جا بابا آن جاست.

در یک چشم به هم زدن به مرد اسب سوار رسیدند. مردی غریب که صدا را شنیده بود: بیایید عزیزانم.

بچه ها می خواستند بابا خودش لقمه دهانشان بگذارد. دهانهای کوچکشان را باز می کردند و منتظر می ایستادند. مرد لقمه های عسل را یکی یکی دهان شان می گذاشت. لذیذترین لقمه ای بود که از دست بابا علی می خوردند. پرسید: «بابا کیست؟» کسی جواب داد او را نمی شناسی؟! ببین یتیمان چگونه به طرفش می دوند او باباعلی پدر یتیمان شهر است.»

لقب امیر المؤمنین على علیه السلام

CAPTCHA Image