10.22081/poopak.2024.75997

ماجراهای قندک و نبات کوچولو

موضوعات

ماجراهای قندک و نبات کوچولو

 

سیدناصر هاشمی

  • نبات کوچولو بدو بدو آمد آشپزخانه و گفت: «مامان­جان، قیمت جوهر خیلی گران است؟»
    مادر جواب داد: «نه دختر گلم! اتفاقاً خیلی هم قیمتش کم است.»
    نبات کوچولو نفس راحتی کشید و گفت: «خدا را شکر، خیالم راحت شد! آخه الآن جوهر ریخت روی فرش اتاق پذیرایی.»

 

  • قندک از مادرش اجازه گرفت تا برود خانه‌ی دوستش بازی کند. پس از چند ساعت برگشت. مادرش پرسید: «پسرم شلوغ که نکردی؟»

قندک جواب داد: «نه مامان. حتی مامان دوستم خیلی خوش‌حال شد.»

مادر با تعجب پرسید: «از کجا فهمیدی؟»

قندک جواب داد: «وقتی زنگ در خانه‌ی‌­شان را زدم، مامان دوستم گفت: به به فقط جنابعالی را کم داشتیم.»

 

  • نبات کوچولو از مدرسه آمد و با غرور به پدرش گفت: «باباجان! من دیگر همه چیز را بلدم.»

پدر با تعجب پرسید: «از کجا می­دانی دخترم؟»
نبات کوچولو جواب داد: «آخه امروز خانم معلم گفت دخترجان! پوستم را کندی، من دیگر نمی­توانم چیزی یادت بدهم.»

 

  • قبل از رفتن به مهمانی قندک آمد و به مادرش گفت: «مامان توی این بطری، روغنِ موی سر بود؟»

مادر با خنده جواب داد: «نه پسرم، چسب مایع بود.»

قندک با ناراحتی گفت: «حالا فهمیدم چرا هرکار می­کنم نمی­توانم کلاهم را از سرم بردارم.»

 

  • بچه­ها در کلاس مشغول مطالعه بودند که معلم با عصبانیت به قندک گفت: «پسرجان، چه کار می­کنی؟ مگر می­شود هم درس بخوانی و هم سوت بزنی؟»

قندک جواب داد: «آقا اجازه اشتباه می­کنید. من درس نمی­خوانم، فقط دارم سوت می­زنم.»

 

  • نبات کوچولو به پدرش گفت: «بابا، هم‌کلاسی­ام همش به من حسادت می­کند.»

پدر با بی‌خیالی گفت: «مثلاً به چی حسادت می­کند؟»

نبات کوچولو جواب داد: «من امروز زنگ ورزش خوردم زمین و شلوام سوراخ شد، هم‌کلاسی­ام گفت چرا شلوار تو سوراخ باشد، ولی شلوار من نباشد؟»

 

  • قندک لنگان لنگان آمد پیش خواهرش و گفت: «آبجی پایم درد می­کند چه کار کنم؟»

نبات کوچولو جواب داد: «فکر کنم باید دو- سه‌تا قرص بگذاری در جورابت تا پایت خوب شود.»

CAPTCHA Image