10.22081/poopak.2024.76096

لطفاً با لبخند وارد شوید

موضوعات

تقویم روزها

لطفاً با لبخند وارد شوید!

سیدمحمد مهاجرانی

تلفن زنگ می‌زند. مادربزرگ است.

- الو سلام مامان‌بزرگ، بفرمایید!

مادربزرگ می‌گوید: «شب عید غدیر همگی مهمان من هستید. یادتان  نرود ها!»

 نام مادربزرگم فاطمه‌سادات است. قدیمی‌های کوچه و محله‌ی‌شان او را «خاله‌سادات» صدا می‌کنند. روز عید غدیر هر سال خانه‌اش تماشایی است.

از اول صبح تا عصر تمام خانم‌های محله به خانه‌اش می‌آیند. همیشه شب‌های عید غدیرهمه‌ی بچه‌ها، نوه‌ها و نتیجه‌هایش را دعوت می‌کند.

از خیابان‌ها و کوچه‌های چراغانی شده می‌گذریم. شهر از بوی اسفند و گلاب و صدای مولودی‌خوانی پر شده است.

لب‌ها خندان است و چشم‌ها شاداب و چهره‌ها شکفته! شهر چشم‌گیر و تماشایی شده است! تماشایی‌تر از همیشه!

به خانه‌ی مادربزرگ می‌رسیم. یک ریسه با چراغ‌های رنگارنگ بالای در نصب شده است. دوتا پرچم سبز هم دو طرف در حیاط است. روی یکی «یا امیرالمؤمنین» نوشته شده است و روی دیگری «مَن کُنت مولاه فعلی مولاه.»

بالای در هم روی پارچه‌ای نوشته شده است: «زیباترین عید مسلمانان مبارک!»

مادربزرگ برای خوش‌آمدگویی کنار در ایستاده است.

کاغذی روی در چسبانده شده است. تصویر کودکی خندان با این جمله: «لطفاً با لبخند وارد شوید!»

لبخند می‌زنم و به مادر بزرگ می‌گویم: «چه ابتکار جالبی!»

او می‌گوید: «امام رضا(ع) می‌فرماید: روز عید غدیر با لبخند به دیدار هم بروید.»

CAPTCHA Image