10.22081/poopak.2024.76253

دنیای شگفت‌انگیز

موضوعات

داستان ترجمه

 

دنیای شگفت‌انگیز

مترجم: سعید عسکری

بازآفرینی: ریحانه آب شاهی

در لانه‌ای زیر ریشه‌های درختِ بلوط، موش‌کور کوچولویی به اسم مول به ‌دنیا آمد. آن‌جا برای او و مادرش، گرم و راحت بود و در خاک همیشه غذای تازه برای خوردن داشتند.

مول خیلی زود بزرگ‌تر شد. آن‌وقت با مادرش از لانه‌ی تاریک‌شان بیرون رفت تا به مدرسه برود. توی راه به مادرش گفت: «روشناییِ روز با خانه‌ی تاریک ما خیلی فرق دارد.» و لبخند زد.

در مدرسه، معلمش خانم جغد، نزدیک تخته‌سیاه نشسته بود؛ اما عقاب با این‌که صندلی آخر نشسته بود تخته‌‌‌سیاه را خوب می‌دید، حتی جوجه‌تیغی وقتی آسمان، ابری و کمی تاریک شد، همه ‌چیز را خوب می‌دید. برای همین بعدازظهر که با مادرش به لانه برگشت، خیلی غمگین بود.

مادرش پرسید: «چی شده مول؟» مول با لب‌های آویزان گفت: «هم‌کلاسی‌هایم درباره‌ی چیزهایی که دوروبرشان می‌بینند حرف می‌زدند. من تازه فهمیدم که به سختی می‌توانم چیزی را با دو چشم کوچکم ببینم!» و اشکش درآمد. مادرش او را نوازش کرد: «ما موش‌‌کورها تقریباً نابیناییم؛ اما دیدنِ جهان‌ راه‌های خودش را دارد.»

مول از تعجب بی‌حرکت ماند و پرسید: «چه‌جوری؟»

مادرش چیزی را روی زمین گذاشت و گفت: «فکر می‌کنی این چیست؟» مول با پنجه‌‌اش آن را لمس کرد: «گِرد است و رویش هم صاف است. این باید یک سنگ کوچک باشد.» مادرش خندید: «مول، برای فهمیدنش چه کار دیگری می‌توانی انجام بدهی؟» مول کمی فکر کرد و با پنجه‌اش به آن ضربه زد: «صداش تق تق است، مثل چوب.» بلندش کرد: «از سنگ سبک‌تر است.»

جلوی دماغش بُرد و بو کردِش: «بوی بلوط می‌دهد.»

بعد شادی‌کنان چرخید و گفت: «آهان فهمیدم! میوه‌ی درخت بلوطی‌ است که بالای لانه‌‌ی‌مان رشد کرده.» مادرش بغلش کرد و گفت: «به همین آسانی!»

آن‌وقت دوتایی رفتند بیرون. خورشید غروب کرده بود و نسیم خنکی می‌وزید.

مول خندید: «غروب هم مثل خانه‌ی ما تاریک است.» نسیم از بین موهای کوتاهش آرام رد ‌شد و سرما را احساس کرد. نفس عمیقی کشید، بوی روباه که دورتر بود، شیرینیِ توت‌های وحشی و عطر گل‌های شب‌بو را احساس کرد.

همان‌طور که ماه به جنگل نور می‌پاشید لابه‌لای علف‌ها، زیر پایش، حرکتِ کرم‌ها را احساس کرد. لبخند زد و به مادرش گفت: «از این پیاده‌روی ممنونم. چه دنیای شگفت‌انگیزی داریم. هر کسی به روش خودش آن را حس می‌کند.»

....................

این را امتحان کن:

ما پنج حس داریم: بینایی، شنوایی، لامسه، بویایی و چشایی. یک نفس عمیق بکش و بعد سعی کن پنج چیز را که می‌توانی ببینی، چهار چیزی که می‌توانی بشنوی، سه چیزی که می‌توانی احساس کنی، دو چیزی که می‌توانی بو کنی و یک چیزی که می‌توانی بچشی را نام ببر.

شاید از چیزی که حس می‌کنی شگفت‌زده شوی!

CAPTCHA Image