10.22081/poopak.2024.76466

آرزوی سبز

موضوعات

داستان منظوم

آرزوی سبز

                                                     مریم زرنشان

تخته‌‌پاره بودم

گوشه‌ی انباری

خسته از خوابیدن

خسته از بی‌کاری!

 

زیر صد خِرت و پِرت

خاک خوردم هر روز

در کنارم بودند

چوب‌های نیم‌سوز

 

با کلنگ و تیشه

سبد و چارپایه

چند سالی بودم

دوست و همسایه

 

 

توی باغی بودم

سال‌ها پیش از این

با لباسی چوبی

 برگ‌هایی چین چین

 

غول داغ گرما

برگ‌هایم را چید

خشک‌سالی آمد

ریشه‌هایم خشکید

 

گرگ ارّه  برقی

تا به جانم افتاد

آرزوی سبزم

دود شد رفت از یاد

 

توی راهی پر پیچ

پشت ماشین بودم

صبح کم‌کم وا شد

چشم خواب‌آلودم

 

گوشه‌‌ی انباری

چند سال افتادم

تخته‌ هستم اما

آرزویی دارم

 

مرد پیری یک روز

توی انبار آمد

با قلم مو آرام

رنگ بر رویم زد

 

کف انباری را

تِی کشید و خندید

بعد هم با دقت

بر سرم دست کشید

 

تا به تن پوشیدم

کتی همرنگ چمن

لب من خندان شد

چشم‌هایم شد روشن

 

آرزوی سبزم

زد جوانه انگار

مرد من را آویخت

با دو میخ بر دیوار

 

این اتاق کوچک

یک کلاس درس است

درس خواندم امروز

آب، بابا، پا، دست!

CAPTCHA Image