10.22081/poopak.2024.76875

گرگ نعل بند

موضوعات

ایران زیبا

گرگ نعل‌بند!

بیژن شهرامی

گرگ بدجنس پیر شده بود و دیگر نمی‌توانست مثل قبل دنبال حیوانات زبان‌بسته‌ی جنگل برود و آن‌ها را شکار کند.

او یک روز که از گرسنگی نای حرف زدن هم نداشت فکری به ذهنش رسید. لنگ‌لنگان سراغ اسبی که در همان نزدیکی‌ها بود رفت و گفت: «سلام دوست عزیز، از تو خواهشی دارم!»

اسب شیهه‌ای کشید و گفت: «دوست!؟ از کی تا به حال دوست اسب‌ها شده‌ای!؟ حالا بگو ببینم چه خواهشی داری؟»

گرگ پاسخ داد: «راستش می‌خواهم به دشت آرزوها بروم و آرزو کنم تا آخر عمر دوست خوبی برای همه‌ی حیوانات جنگل باشم!»

اسب گفت: «انتظار که نداری تو را به پشتم بگیرم و به آن‌جا ببرم؟»

گرگ جواب داد: «نه، فقط از تو می‌خواهم اجازه دهی مقداری از گوشتت را بخورم تا قوتی به دست و پایم بیاید و بتوانم خودم را به آن‌جا برسانم!»

اسب که باورش نمی‌شد گرگ این همه پُررو باشد گفت: «من حرفی ندارم؛ اما قبل از آن باید کاری را برایم انجام دهی!»

گرگ با خوش‌حالی گفت: «چه کاری؟»

اسب یکی از پاهای عقبش را بالا آورد و گفت: «نعل این پایم خوب جا نیفتاده است و اذیتم می‌کند ببین می‌توانی آن را سر جایش بگذاری؟»

گرگ که برای خوردن اسب لحظه‌شماری می‌کرد مشغول ور رفتن با سُم اسب شد و این بهترین فرصت برای او بود تا با لگدی همه را از دستش راحت کند!

لحظه‌ای نگذشت که گرگ با ناله‌ای روی زمین افتاد و در حالی که به سختی نفس می‌کشید با خودش گفت: «پدرت نعل‌بند بود یا مادرت؟ تو را چه به نعل‌بندی؟»

***

اسب‌ها سُم دارند و برای این‌که سُم‌های‌شان موقع تاخت و تاز ساییده نشود به آن‌ها قطعه‌ای آهنی به نام «نعل» وصل می‌کنند.

از هزاران سال قبل در گوشه و کنار ایران افرادی به شغل نعل‌سازی و نعل‌بندی مشغول بوده‌اند از جمله مردم روستای زیبای «ناریان» که در کنار رودخانه‌ای به همین اسم قرار دارد.

سراغ ناریان و کارگاه‌های نعل‌سازی‌اش را باید از منطقه‌ی تماشایی طالقان گرفت.

CAPTCHA Image