10.22081/poopak.2024.77097

داوری گربه

موضوعات

ایران زیبا

داوری گربه

بیژن کنگاوری

در روستایی پیرزنی زندگی می‌کرد که در خانه‌اش تعدادی موش به خوبی و خوشی زندگی می‌کردند؛ عده‌ای زیر شیروانی و عده‌ای هم در زیرزمین خانه.

این دوستی و رفاقت هم‌چنان ادامه داشت تا این‌که یک روز از دهی دور و زیبا برای پیرزن مهمان آمد که با خودشان یک سطل پنیر خیلی خوش‌مزه سوغات آورده بودند.

این‌که یک تکه بزرگ از پنیر سوغاتی چه‌طور سر از لانه‌ی موش‌ها درآورد بماند؛ اما اختلاف و اوقات‌تلخی از وقتی پیدا شد که خواستند آن را بین خودشان تقسیم کنند.

موش‌های بالا دوست داشتند خودشان پنیر را نصف کنند و موش‌های پایین هم همین‌طور. آخر سر تصمیم گرفتند موشی از بالا و موشی از پایین به اتفاق هم پنیر را پیش گربه‌ی پیری که همان نزدیکی‌ها زندگی می‌کرد ببرند تا او آن را تقسیم کند.

گربه‌ی پیر که چند روزی بی‌غذا مانده بود با خوش‌حالی قبول کرد، ترازویی آورد و پنیر را به دو تکه بزرگ و کوچک تقسیم کرد و در کفه‌ی ترازو گذاشت، بعد هم به بهانه‌ی مساوی کردن دو تکه آن‌قدر از آن‌ها برید و خورد که عاقبت تکه‌ی کوچکی از آن‌ها باقی ماند.

گربه در حالی که در دلش به سادگی موش‌ها می‌خندید، آخرین تکه‌ی پنیر را در دهان گذاشت و بعد از پاک کردن سبیل‌هایش گفت: «این هم دست‌مزد داوری من!»

***

در اطراف کوه بلند و پر برف سهند دره‌های زیادی وجود دارد که در دل یکی از آن‌ها روستایی زیبا و پلکانی به نام لیقوان وجود دارد که طعم پنیرش در تمام دنیا بی‌نظیر است.

هر ساله گردش‌گران زیادی به تماشای این ده آباد می‌آیند و از هوای خنک، طبیعت زیبا، پنیر خوش‌مزه و میوه‌های خوش آب و رنگش استفاده می‌کنند.

روستای لیقوان تا شهر تبریز تنها 36 کیلومتر فاصله دارد.

CAPTCHA Image