آش نذری
منیره هاشمی
در خانهی ما جشن خوبی بود
شیرینی و شربت فراوان بود
دقت که کردم توی مهمانی
هر آدمی خوشحال و خندان بود
بویی میان جشن میپیچید
یک دسته نرگس بود در گلدان
هر گوشه را گشتم به دنبالت
جای تو خالی بود آقاجان
مامان برایت آش نذری پخت
بابا برایت خواند مولودی
خیلی دعا کردم که برگردی
ای کاش دیشب پیش ما بودی
چراغ بیدار
مژگان بقایی پور
تیر چراغی
در کوچهی ماست
نور سفیدش
از دور پیداست
*
اصلاً ندیدم
شبها بخوابد!
کارش همین است
هر شب بتابد
*
او ایستاده
تا صبح بیدار
چون مثل باباست
یک مرد شبکار!
ارسال نظر در مورد این مقاله