10.22081/poopak.2025.77108

ماجرای قندک و نبات کوچولو

موضوعات

ماجراهای قندک و نبات کوچولو

سید ناصر هاشمی

 

معلم از دانش‌آموزان پرسید: «به حشره‌ای که از شهد گل برای ما عسل درست می‌کند، چه می‌گوییم؟»

قندک سریع دستش را بلند کرد و جواب داد: «می‌گوییم دستت درد نکند. خسته نباشید!»

 

قندک می‌خواست برود مهمانی و به سرش روغن نارگیل می‌زد. نبات کوچولو گفت: «داداش برای چه روغن نارگیل به موهایت می‌زنی؟»

قندک جواب داد: «می‌خواهم خوش حالت شود.»

نبات کوچولو گفت: «اگر روغن نارگیل خوب بود که موهای خود نارگیل تیغ تیغی نبود.»

 

معلم پرسید: «بچه‌ها به نظر شما برای چه ما به مدرسه می‌آییم؟»

نبات کوچولو گفت: «به خاطر این‌که وقتی ما خانه نیستیم پدر و مادرها یک نفس راحت بکشند.»

 

قندک رفت داروخانه و گفت: «ببخشید شامپو برای موی کم چرب دارید؟»

داروخانه‌چی با خنده گفت: «مگر ماست است که کم چرب باشد؟ فقط موی خشک داریم و موی چرب.»

 

خانم معلم به دانش‌آموزان گفت: «بچه‌ها اگر ما هِی چایی بخوریم چه اتفاقی می‌افتد؟»

نبات کوچولو جواب داد: «چای قوری زود تمام می‌شود.»

 

قندک خندان وارد خانه شد. نبات کوچولو گفت: «قندک چرا می‌خندی؟»

قندک گفت: «هم‌کلاسی من اسم خودش «شاهین» است اسم خواهرهایش «بلبل» و «پرستو» است. من همش فکر می‌کنم خانه‌ی‌شان مثل باغ پرندگان است.»

 

پدر به قندک گفت: «پسرم هر انسانی باید آینده‌نگری داشته باشد. تو تا به حال آینده‌نگری داشتی؟»

قندک کمی فکر کرد و جواب داد: «بله بابا، بعضی شب‌ها با لباس مدرسه می‌خوابم که صبح ده دقیقه بیش‌تر بخوابم و علاف لباس پوشیدن نشوم.»

CAPTCHA Image