سحر خیز
نسرین صمصامی
گاه گاهی مثل مادر صبح زود
می شوم بیدار پیش از دیگران
روی داداشم پتویی می کشم
می دهم گهواره او را تکان
در سماور آب می ریزم کمی
بعد حاضر می کنم صبحانه را
سفره را می چینم و خوشحال و شاد
می کنم بیدار اهل خانه را
تا که برخیزد ز جایش مادرم
می کنم من کارهایش را تمام
می زند مادر به رویم بوسه ای
می زنم لبخند و می گویم: «سلام»
ارسال نظر در مورد این مقاله